بیت الاحزان مکتب الزهرای شهرستان اهر
قالب وبلاگ
نويسنده
لینک دوستان

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان بیت الاحزان مکتب الزهرای شهرستان اهر و آدرس beytalahzan.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.







صحنة ميدان از وجود مجاهدين حقيقي خالي گشته است. امام، غريب و بي‌كس بر غلاف شمشير خويش تكيه داده و ميدان را مي‌نگرد. بعد، آرام آرام راهي خيام حرم مي‌گردد و صدا مي‌زند: «اي سكينه! اي فاطمه! اي كلثوم! اي زينب! آخرين سلامم بر شما باد. اكنون آخرين ديدارم با شماست و اندوه جانكاه به شما نزديك شده است.» امام اين جملات را ادا مي‌كند، گريه‌اش خبر از لحظاتي سخت و جانسوز مي‌دهد.
زينب از اشك حسين، پريشان شده و صدا مي‌زند: «خدا چشمت را گريان نگرداند! چرا گريه مي‌كني؟»
امام مي‌فرمايد: «چگونه گريه نكنم؛ با اينكه مي دانم به زودي شما را به صورت اسير در ميان دشمنان حركت مي‌دهند، گريه‌ام براي خودم نيست، براي شماست كه اسير مي‌شويد.»
بانوان اهل حرم با شنيدن سخنان امام، صدا به گريه وناله بلند نموده و فرياد مي‌زنند:
- الوداع الوداع! الفراق الفراق!
اكنون وقت جدايي رسيده است.

 

 

تل زينبيّه، تو نیز شاهد دردهای زینب بودی

خورشيد امامت و طهارت در گودال قتلگاه به حالت احتضار، جد خود و پدر و مادر و حسن (عليهم السلام) را مي‌بيند كه به استقبال او آمده‌اند. زينب از خيمة غربت و بي‌كسي بيرون آمده و دست ها را بر سر نهاده و از سوز دل مي‌خواند:
«وا محمداه! و ابتاه! واجعفرا!»
كاش آسمان به روي زمين ويران مي‌شد! اي كاش كوه ها از هم مي‌پاشيدند و به بيابان ها مي‌ريختند!
از فراز تل زينبيه مي‌بيند كه شمر بر سينة عزير رسول خدا نشسته و مي‌خواهد بزرگ ترين جنايت بشريت را مرتكب گردد. زينب به سوي حسين مي‌آيد و عمر سعد از سويي دگر با خيل سپاه خود. صداي عالمة غير معلمه برمي‌خيزد كه: «اي عمر! آيا اباعبدالله كشته مي‌گردد و تو مي‌نگري؟»


آن قدر سخن زينب سوزناك و جانسوز است كه عمر سعد شروع به گريستن مي‌نمايد و صداي گريه‌اش را لشكريانش مي‌شنوند؛ به حدي كه محاسن او از اشك چشمانش تر مي‌گردند؛ ولي درعين حال «صًرف وجهه عنها ولي يجها بشيء»
روي از دختر زهرا بر تافت و سكوت كرد. صداي زينب از اين قساوت قلب به آسمان برخاست كه: «ويلكم اما فيكم مسلم!» واي بر شما! آيا بين شما يك نفر مسلمان نيست؟

 

 

آخرين كلام با خورشيد

وقت آن است كه آهنگ رحيل نواخته و اسرا را راهي كوفه نمايند. با تازيانه وكعب نيزه‌ها، اهل بيت را از جنازه‌هاي مطهر شهدا جدا مي‌سازند. آن ها با چشم گريان وداع مي‌كنند. عقيلة بني هاشم درلحظات محنت و طاقت فرساي وداع با بدن پاره پاره، حسين خود، درگودال قلتگاه مي‌خواند:« برادر! اگر همه مصايب را فراموش كنم، دو مصيب را هرگز فراموش نمي كنم: اول اينكه تورا با لب تشنه شهيد كردند و آب را كه مهرية مادرت بود، ازتو دريغ نمودند. دوم اينكه درموقع رفتن به ميدان گفتي:" زينب پيراهن كهنه‌اي را برايم بياور تا زير پيراهنم بپوشم كه اگر لباسم را غارت كردند، لباس كهنه‌اي باقي باشد. امّا برادرم! لباس كهنه تورا هم از تن تو درآورده و به يغما برده‌اند."


موضوعات مرتبط: خطوط دلتنگی، ،
برچسب‌ها: امام حسین, زینب, وداع, عاشورا,
[ ] [ ] [ مجتبی علیپور ]

انسان هر چند که استعدادهايي سرشار ،  گسترده و برتر داشته باشد ،  جز با تقويت و تحکيم آنها به وسيله شجاعت‌ ،  به پيروزي شايان نمي‌رسد ،  زيرا شجاعت به معناي به کاربردن توانمندانه اين استعدادها و دادن ارزش حقيقي به آنهاست ‌ .  پس شجاعت رساترين تعبير براي نيروهاي دروني است ‌ .   هر شخصيتي‌ ،  در هر موقعيتي که باشد ،  هنگامي که شجاعت ندارد ،  ارزش انساني خود را از دست مي‌دهد ،  به پژمردگي مي‌گرايد ،  زبوني بر او چيره مي‌گردد و ترس هم‌ ،  به هر شکل آن بيماري کشنده‌اي است که شخصيت را ،  با همه خرمي و سرزندگيش غافلگير مي کند و مي‌کشد . شجاعت مهار کردن خود در برابر هر عاملي است‌ ،  با هر شدت و قدرت که باشد ، همچنين وجود و مقدار بقاء امم و عزت و سربلندي آنها وابسته به ميزان بهره‌اي است که از شجاعت داشته باشند .  همچنين خويشتن‌داري و صراحت لهجه و مقاومت با ناملايمات و سختيهاي روزگار و احترام به آزادي ديگران ناشي از ملکه شجاعت است ‌ .  تمام مظاهر اين شجاعت در حسين علیه السلام وجود داشت و روح و جسم او مرکز نمايش عاليترين مرتبه شجاعت بود .  وي با قوت قلب در نبرد با دليران اقدام کرد و صابرانه حمله مي‌نمود و فرار از جهاد را پستي و عار مي‌دانست ‌ .   با نفسي مطمئن و عزمي آرام به استقبال شدائد مي‌رفت ‌ .   مصافحه با شمشير و نيزه را در راه خدا غنيمت مي‌دانست و جانبازي و ريختن خون دل را در راه عزت بهايي کم مي‌شمرد ،  و از پستي و دنائت ابا مي‌کرد ،  اگر چه متضمن قتل و شهادت باشد . طبري و ابن اثير از عبدا .  .  .  بن عمار نقل کرده‌اند که وقتي پيادگان لشکر عمرسعد از چپ و راست حمله کردند ،  آن حضرت بر آنها که از جانب راست حمله‌ور شده بودند حمله کرد تا گريختند و بر آنها که در سمت چپ بودند ،  حمله فرمود تا آنها را نيز تاراند ،  و در اين حال عمامه بر سر و پيراهن خزي در برداشت ‌ .   به خدا سوگند هرگز شکسته‌اي را نديدم که فرزندانش و اهل بيت و اصحاب و يارانش کشته شده باشند ،  دلدارتر و قوي‌تر و بي بيم‌تر از حسين ‌ .   به خدا سوگند پيش از او و بعد از او کسي را مثل او نديدم ‌ .   به هر سو حمله مي‌کرد و لشکر از او مي‌گريختند . ابن ابي‌الحديد مي‌گويد : کيست در شجاعت مانند حسين بن علي که در ميدان کربلا گفتند :  ما نديديم کسي را که انبوه مردم بر او حمله‌ور شده باشند ،  و از برادران و اهل و ياران جدا شده باشد ، شجاعتر از او مانند شير ،  سواران را در هم مي‌شکست و چه گمان مي‌بري به مردي که راضي به پستي نشد و دست در دست آنهانگذارد تا کشته شد .


موضوعات مرتبط: معرفت، ،
برچسب‌ها: امام حسین, سیدالشهدا, عشق حسین, شجاعت,
[ ] [ ] [ مجتبی علیپور ]
[ ] [ ] [ مجتبی علیپور ]

شگفتا، شگفتا!! به خدا سوگند، اين واقعيت قلب انسان را مي‏ميراند و دچار غم و اندوه مي‏کند که شاميان در باطل خود وحدت دارند، و شما در حق خود متفرقيد. زشت باد روي شما و از اندوه رهايي نيابيد که آماج تير بلا شديد. به شما حمله مي‏کنند، شما حمله نمي‏کنيد؟ با شما مي‏جنگند، شما نمي‏جنگيد؟ اينگونه معصيت خدا مي‏شود و شما رضايت مي‏دهيد؟ وقتي در تابستان فرمان حرکت به سوي دشمن مي‏دهم، مي‏گوييد هوا گرم است مهلت ده تا سوز گرما بگذرد، و آنگاه که در زمستان فرمان جنگ مي‏دهم، مي‏گوييد هوا خيلي سرد است بگذار سرما برود، همه اين بهانه‏ها براي فرار از سرما و گرما بود؟ وقتي شما از گرما و سرما فرار مي‏کنيد، به خدا سوگند که از شمشير بيشتر گريزانيد. مظلوميت امام (ع) و علل شکست کوفيان اي مرد نمايان نامرد! اي کودک صفتان بي‏خرد، که عقلهاي شما به عروسان حجله‏آراي، شباهت دارد، ای کاش که شما را هرگز نمي‏ديدم و هرگز نمي‏شناختم، شناختن شما سوگند به خدا که جز پشيماني حاصلي نداشت، و اندوهي غم‏بار سرانجام آن شد. خدا شما را بکشد که دل من از دست شما پرخون، و سينه‏ام از خشم شما مالامال است، کاسه‏هاي غم و اندوه را، جرعه جرعه به من نوشانديد، و با نافرماني و ذلت پذيري، راي و تدبير مرا تباه کرديد، تا آنجا که قريش در حق من گفت: بي ترديد پسر ابيطالب مردي دلير است ولي دانش نظامي ندارد. خدا پدرانشان را مزد دهد، آيا يکي از آنها تجربه‏هاي جنگي سخت و دشوار مرا دارد؟ يا در پيکار می تواند از من پيشي گيرد؟ هنوز بيست ساله نشده، که در ميدان نبرد حاضر بودم، هم اکنون که از شصت سال گذشته ‏ام. اما دريغ، آن کس که فرمانش را اجراء نکنند، رايي نخواهد داشت. 

خدا را بر آنچه که خواسته و هر کار که مقدر فرمود ستايش مي‏کنم، و او را بر اين گرفتار شدنم به شما کوفيان مي‏ستايم، اي مردمي که هرگاه فرمان دادم اطاعت نکرديد، و هر زمان شما را دعوت کردم پاسخ نداديد، هرگاه شما را مهلت مي‏دهم در بيهودگي فرو مي‏رويد، و در هنگامه جنگ سست و ناتوانيد، اگر مردم اطراف امام خود جمع شوند طعنه زده، و اگر شما را براي حل مشکلي بخوانند سر باز مي‏زنيد. پدر مباد دشمنان شما را! براي پيروزي منتظر چه چيزي هستيد؟ چرا براي گرفتن حق خود جهاد نمي‏کنيد؟ آيا در انتظار مرگ يا ذلت هستيد؟ بخدا سوگند! اگر مرگ من فرا رسد که حتما خواهد رسيد، بين من و شما جدايي خواهد افتاد، در حالي که من از همنشيني با شما ناراحت، و حضورتان براي من بي‏فايده بود. خدا خيرتان دهد، آيا ديني نيست که شما را گردآورد؟ آيا غيرتي نيست که شما را براي جنگ با دشمن بسيج کند؟ شگفت‏آور نيست که معاويه انسانهاي جفاکار پست را مي‏خواند و آنها بدون انتظار کمک و بخششي از او پيروي مي‏کنند!! و من شما را براي ياري حق مي‏خوانم، در حالي که شما بازماندگان اسلام، و يادگار مسلمانان پيشين مي‏باشيد، با کمک و عطايا شما را دعوت مي‏کنم ولي از اطراف من پراکنده مي‏شويد، و به تفرقه و اختلاف روي مي‏آوريد. نه از دستورات من راضي مي‏شويد، و نه شما را به خشم مي‏آورد که بر ضد من اجتماع کنيد، اکنون دوست داشتني چيزي که آرزو مي‏کنم، مرگ است. کتاب خدا را به شما آموختم، و راه و رسم استدلال را به شما آموزش دادم، و آنچه را که نمي‏شناختيد به شما شناساندم، و دانشي را که به کامتان سازگار نبود جرعه جرعه به شما نوشاندم. اي کاش نابينا مي‏ديد! و خفته بيدار مي‏شد! سوگند بخدا چه نادان مردمي که رهبر آنان معاويه، و آموزگارشان پسر نابغه (عمروعاص) باشد!

سوگند به خدا مي‏دانستم که مردم شام به زودي بر شما غلبه خواهند کرد. زيرا آنها در ياري کردن باطل خود، وحدت دارند، و شما در دفاع از حق متفرقيد، شما امام خود را در حق نافرماني کرده و آنهاامام خود را در باطل فرمانبردارند. آنها نسبت به رهبر خود امانتدار و شما خيانتکاريد، آنها در شهرهاي خود به اصلاح و آباداني مشغولند و شما به فساد و خرابي (آنقدر فرومايه‏ايد) اگر من کاسه چوبي آب را به يکي از شماها امانت دهم مي‏ترسم که بند آن را بدزديد نفرين به امت خيانتکار خدايا، من اين مردم را با پند و تذکرهاي مداوم خسته کردم و آنها نيز مرا خسته نمودند، آنها از من به ستوه آمده، و من از آنان به ستوه آمده، دل شکسته‏ام، به جاي آنان افرادي بهتر به من مرحمت فرما، و به جاي من بدتر از من بر آنها مسلط کن. خدايا، دلهاي آنان را، آنچنان که نمک در آب حل مي‏شود، آب کن. به خدا سوگند، دوست داشتم، به جاي شما کوفيان، هزار سوار از بني‏فراس بن غنم مي‏داشتم که: (اگر آنان را مي‏خواندي، سواراني از ايشان نزد تو مي‏آمدند مبارز و تازنده چون ابر تابستاني

اي مردم کوفه! بدنهاي شما در کنار هم، اما افکار و خواسته‏هاي شما پراکنده است، سخنان ادعايي شما، سنگهاي سخت را مي‏شکند، ولي رفتار سست شما دشمنان را اميدوار مي‏سازد، در خانه‏هايتان که نشستيد، ادعاها و شعارهاي تند سر مي‏دهيد، اما در روز نبرد، مي‏گوييد اي جنگ، از ما دور شو، و فرار مي‏کنيد. آن کس که از شما ياري خواهد، ذليل و خوار است، و قلب رهاکننده شما آسايش ندارد، بهانه‏هاي نابخردانه مي‏آوريد، چون بدهکاران خواهان مهلت، از من مهلت مي‏طلبيد و براي مبارزه سستي مي‏کنيد، بدانيد که افراد ضعيف و ناتوان هرگز نمي‏توانند ظلم و ستم را دور کنند، و حق جز با تلاش و کوشش به دست نمي‏آيد، شما که از خانه خود دفاع نمي‏کنيد چگونه از خانه ديگران دفاع مي‏نماييد؟ و با کدام امام پس از من به مبارزه خواهيد رفت؟ به خدا سوگند فريب خورده آن کس که به گفتار شما مغرور شود، کسي که به اميد شما به سوي پيروزي رود، با کندترين پيکان به ميدان آمده است، و کسي که بخواهد دشمن شما را با شما هدف قرار دهد، با تيري شکسته، تيراندازي کرده است به خدا سوگند! صبح کردم در حالي که گفتار شما را باور ندارم، و به ياري شما اميدوار نيستم، و دشمنان را به وسيله شما تهديد نمي‏کنم. راستي شما را چه مي‏شود؟ دارويتان چيست؟ و روش درمانتان کدام است؟ مردم شام نيز همانند شمايند؟ آيا سزاوارست شعار دهيد و عمل نکنيد؟ و فراموشکاري بدون پرهيزگاري داشته، به غير خدا اميدوار باشيد؟

چه مقدار با شما کوفيان مدارا کنم؟ چونان مدارا کردن با شتران نو باري که از سنگيني بار، پشتشان زخم‏شده است، و مانند وصله زدن جامه فرسوده‏اي که هرگاه از جانبي آن را بدوزند، از سوي ديگر پاره مي‏گردد؟ هرگاه دسته‏اي از مهاجمان شام به شما يورش آورند، هر کدام از شما به خانه رفته، درب خانه را مي‏بنديد، و چون سوسمار در سوراخ خود مي‏خزيد، و چون کفتار در لانه مي‏آرميد. سوگند به خدا! ذليل است آن کس که شما ياري دهندگان او باشيد، کسي که با شما تيراندازي کند گويا تيري بدون پيکان رها ساخته است. به خدا سوگند! شما در خانه‏ها فراوان، و زير پرچمهاي ميدان نبرد اندکميد، و من مي‏دانم که چگونه بايد شما را اصلاح کرد و کجيهاي شما را راست کرد، اما اصلاح شما را با فاسد کردن روح خويش جايز نمي‏دانم، خدا بر پيشاني شما داغ ذلت بگذارد، و بهره شما را اندک شمارد، شما آنگونه که باطل را مي‏شناسيد از حق آگاهي نداريد، و در نابودي باطل تلاش نمي‏کنيد آنسان که در نابودي حق کوشش داريد.

اي مردم عراق! همانا شما به زن بارداري مي‏مانيد که در آخرين روزهاي بارداري جنين خود را سقط کند، و سرپرستش بميرد، و زماني طولاني بي‏شوهر ماند، و ميراث او را خويشاوندان دور غارت کنند. آگاه باشيد! من با اختيار خود به سوي شما نيامدم بلکه به طرف ديار شما کشانده شدم، به من خبر دادند که مي‏گوييد علي دروغ مي‏گويد!! خدا شما را بکشد، به چه کسي دروغ روا داشته‏ام؟ آيا به خدا دروغ روا داشتم؟ در حالي که من نخستين کسي هستم که به خدا ايمان آوردم، يا بر پيامبرش؟ من اول کسي بودم که او را تصديق کردم! نه به خدا هرگز!! آنچه گفتم واقعيتي است که شما از دانستن آن دوريد، و شايستگي درک آن را نداريد، مادرتان در سوگ شما زاري کند واي، واي، سردهد. پيمانه علم را بر شما رايگان بخشيدم، اگر ظرفيت داشته باشيد. و به زودي خبر آن را خواهيد فهميد.

 

خدايا آبرويم را با بي ‏نيازي نگهدار، و با تنگدستي شخصيت مرا لکه ‏دار مفرما، که از روزي‏خواران تو روزي خواهم، و از آدمهاي بدکردار عفو و بخشش طلبم، مرا در ستودن آن کس که به من عطايي فرمود موفق فرما، و نیز در نکوهش آن کس که از من دريغ داشت، در صورتيکه در پشت پرده، اختيار هر بخشش و دريغي در دست تو است و تو بر همه چيز توانايي!

منبع: نهج البلاغه مولا

 


موضوعات مرتبط: معرفت، خطوط دلتنگی، ،
[ ] [ ] [ مجتبی علیپور ]
[ ] [ ] [ مجتبی علیپور ]

 

در نظر هيچ خردمندى ترديد پذير نيست كه شرف و برترى هر چيزى بسته بفايده و نتيجه آن چيز است. بنابراين قاعده : در ميان موضوع هاى تاريخى نخستين امرى كه ميتواند متضمن مهمترين فوايد و نتايج باشد موضوعى است كه دين الهى بر آن پايه گذارى شده و كيش و آئينى بر اساس آن استوار گشته و قوائم و استوانه هاى مذهبى بر آن نصب شده باشد .بهمين جهت است كه پيشوايان تاريخ در ثبت مبادى و تعاليم اديان فداكارى نموده و وقايع تابعه و شئون مربوطه بان از قبيل - كيفيت پيدايش و نحوه دعوت و مبارزات و حكومات و ساير تشكيلات مترتبه به آنرا كه روزگاران دراز و قرنهاى متمادى بر آن گذشته همه را ثبت و قيد نموده اند.
سنه الله فى الذين خلوا و لن تجد لسنه الله تبديلا.
 اينك بذكر و خصوصيات مورخينى كه واقعه غديرخم را در آثار و كتب تاريخى خود ثبت نموده اند مبادرت ميشود :
نام مورخ، تاريخ فوت او، نام كتاب او
1 - بلاذرى، 279هجرى، انساب الاشراف
2 - ابن قتيبه، 276 هجري، " المعارف " و الامامه و السياسه "
3 - طبرى، 310 هجري، كتابى در خصوص اين موضوع نوشته
4 - ابن زولاق ليثى مصرى، 278 هجري، در تاليف خود
5 - خطيب بغدادى، 463 هجري، در تاريخ خود
6 - ابن عبد البر، 464 هجري، الاستيعاب
7 - شهرستانى، 548 هجري، الملل و النحل
8 - ابن عساكر، 571 هجري، تاريخ شام
9 - ياقوت حموى، 626 هجري، جلد 18 معجم الادباء صفحه 84 چاپ اخير
10 - ابن اثير، 630 هجري، اسد الغابه
11- ابن ابى الحديد، 656 هجري، شرح نهج البلاغه
12 - ابن خلكان، 582 هجري، وفيات الاعيان
13 - يافعى، 768 هجري، مرآت الجنان
14 - ابن الشيخ البلوى، حدود 605، در " الف باء "
15 - ابن كثير شامى، 774 هجري، البدايه و النهايه
16 - ابن خلدون، 808 هجري، در مقدمه تاريخ خود
17 - شمس الدين ذهبى، 748 هجري، تذكره الحفاظ
18 - نويرى، حدود 833 هجري، نهايه الارب فى فنون الادب
19 - ابن حجر عسقلانى، 852 هجري، " الاصابه " و " تهذيب التهذيب "
20 - ابن صباغ مالكى، 855 هجري، الفصول المهمه
21 - مقريزى، 845 هجري، الخطط
22 - جلال الدين سيوطى، 911 هجري، در كتب متعدده
23 - قرمانى دمشقى، 1019 هجري، اخبار الدول
24 - نور الدين حلبى، 1044 هجري، السيره الحلبيه
و غير اينها از مشاهير فن تاريخ
 همچنین آن جمله از محدثين بزرگ كه واقعه غدير خم را حديث نموده اند :
1 - پيشواى مذهب شافعى - ابو عبد الله محمد بن ادريس شافعى "وفات 204" - طبق مذكور در " النهايه " ابن اثير
2 - پيشواى مذهب حنبلى - احمد بن حنبل "متوفى 241" در "مسند" و "مناقب"
3 - ابن ماجه "متوفى 273" در "سنن"
4 - ترمذى "متوفى 279" در "صحيح" خود
5 - نسائى "متوفى 303" در "خصايص"
6 - ابويعلى موصلى "متوفى 307" در "مسند" خود
7 - بغوى "متوفى 317" در "مصابيح السنه"
8 - دولابى "متوفى 320" در "الكنى و الاسماء"
9 - طحاوى "متوفى 321" در "مشكل الاثار"
10 - حاكم "متوفى 405" در "مستدرك"
11 - ابن المغازلى شافعى "متوفى 483" در "مناقب"
12 - ابن منده اصفهانى "متوفى 512" در تاليف خود بطرق متعدده
13 - خطيب خوارزمى "متوفى 568" در "مناقب" و در "مقتل ابى عبد الله الحسين عليه السلام"
14 - گنجى "متوفى 658" در "كفايت الطالب"
15 - محب الدين طبرى "متوفى 694" در "الرياض النضره" و "ذخاير العقبى"
16- حموينى "متوفى 722" در "فرايد السمطين"
17 - ذهبى "متوفى 748" در "تلخيص"
18 - هيثمى "متوفى 807" در "مجمع الزوايد"
19 - جزرى "متوفى 830" در "اسنى المطالب"
20 - ابو العباس قسطلانى "متوفى 923" در "المواهب اللدنيه"
21 - متقى هندى "متوفى 975" در "كنز العمال"
22 - هروى قارى "متوفى 1014" در "المرقاه فى شرح المشكات"
23 - تاج الدين مناوى متوفى 1031" در "كنوز الحقايق فى حديث خير الخلايق" و "فيض القدير"
24 - شيخانى قادرى - در "الصراط السوى فى مناقب آل النبى صلى الله عليه و آله"
25 - باكثير مكى "متوفى 1047" در "وسيله المال فى مناقب الال"
26 - ابو عبد الله زرقانى مالكى "متوفى 1122" در "شرح المواهب"
27 - ابن حمزه دمشقى حنفى در "البيان و التعريف"
- و غير اينها از محدثين –
 
آياتى از قرآن كريم كه در مورد اين قضيه نازل شده در برابر ديدگان مفسر نمايان ميشود و بر مفسر لازم و واجب است كه آنچه از مصدر وحى درباره نزول آن آيات و تفسير آن رسيده بيان كند، و روا نميداند كه كار او نارسا و كوشش او ناقص باشد. : اينك قسمتى از مفسرين بنام كه در تفسير خود بذكر اين واقعه پرداخته اند :
1 - طبرى "متوفاى سال 310" در تفسير خود
2- ثعلبى "متوفاى سال 427 - يا - 437" در تفسير خود
3 - واحدى "متوفاى سال 468" در " اسباب النزول "
4 - ابو محمد بغوى "متوفاى سال 516"
5 - قرطبى "متوفاى سال 567" در تفسير خود
6 - فخر رازى "متوفاى سال 606" در تفسير كبير
7 - قاضى بيضاوى "متوفاى سال 685" در تفسيرش
8 - ابن كثير شامى "متوفاى سال 774" در تفسيرش
9 - نيشابورى "متوفاى در قرن هشتم" در تفسيرش
10 - جلال الدين سيوطى متوفاى سال 911 در تفسيرش
11 - ابو السعود العمادى "متوفاى سال 972"
12 - خطيب شرمينى "متوفاى سال 977"
13 - قاضى شوكانى "متوفاى سال 1173"
14 - آلوسى بغدادى "متوفاى در سال 1270" در تفسيرش
- و غير اينها از مفسرين-
و اما علماء علم كلام - در مورد اقامه دليل و برهان در هر يك از مسائل كلام - وقتى كه بموضوع امامت ميرسند : براى غلبه بر مدعى و يا بمنظور نقل دليل و برهان طرف خود ناگزيرند كه متعرض واقعه غدير خم شوند - هر چند كه در عين اين اقدام بزعم خود در چگونگى دلالت حديث مزبور بمناقشه پردازند. اينك جمله از متكلمين بنام كه در كتب خود بذكر واقعه غديرخم پرداخته اند :
1 - قاضى ابوبكر باقلانى بصرى "متوفى 403" در "التمهيد"
2 - قاضى عبد الرحمن ايجى شافعى "متوفى 756" در "المواقف"
3 - سيد شريف جرجانى "متوفى 816" در "شرح المواقف"
4 - بيضاوى "متوفى 685" در "طوالع الانوار" 5 - شمس الدين اصفهانى در "مطالع الانظار"
6 - تفتازانى "متوفى 792" در "شرح المقاصد"
7 - قوشچى - المولى علاء الدين "متوفى 879" در "شرح تجريد"
 
 
 
منبع: کتاب بزرگ الغدیر علامه امینی رحمه الله علیه
 
 
 

موضوعات مرتبط: معرفت، ،
[ ] [ ] [ مجتبی علیپور ]

 

مسئله ولايت بزرگترين مسئله مسلمين است. و  خيلي ها نمي دانند ولايت يعني چه. « عَمَّ يَتَسائَلون * عَنِ النَّبَاءِ العَظيم * الَّذي هُم فيهِ مُختَلِفون » « نبا 1 تا 3 » ولي به فرموده قرآن بزودي خواهند فهميد همچنانكه عمروبن عبدوود موقعي فهميد كه حضرت اميرالمومنين عليه السلام روي سينه آن ملعون نشسته بود و لحظات آخر زندگي آن لعين بود. همچنان كه فرعون در لحظه غرق شدن در نيل فهميده بود.
مسئله ولايت ائمه معصومين عليهم السلام مطلبي نيست كه با شنيدن و يا مطالعه كردن در مورد آن در قلب انسان جاي گيرد همانگونه كه امام حسين عليه السلام در روز عاشورا اين مطلب را در گوش كر نامردمان كوفه فرياد زد اما پاسخي جز « بغضاً لِاَبيك » نشنيد.عصر حاضر نيز مانند همان عصر است و هيچ فرقي نكرده!
كساني كه طالب ولايت هستند بايد از خود حضرات معصومين عليهم السلام بخواهند و آنقدر حسين حسين بكنند و ولايت ايشان را طلب نمايند و تزكيه نفس كنند تا قلب آمادگي پذيرش ولايت را داشته باشد. آري بسياري از مردم نمي فهمند و چون به دنيا مشغول مي باشند در زيارات قبور مطهر ائمه و مجالس توسل و روضه خواني اكثراً طلب شفاي مريضان و اداي قرض مديونين و حاجتهاي مادي و دنيوي را مي كنند.
در حديثي مشهور از پيامبر اكرم صلوات الله عليه و آله الطاهرين آمده است : كسي كه بميرد و امام زمان خود را نشناسد مانند آدم هاي دوران جاهليت از دنيا رفته است. بنابراين هر كس خواهد به سر خلقت پي ببرد و بداند كه از كجا آمده و مهمتر اينكه براي چه آمده و به كجا خواهد رفت بايد چنگ توسل به دامان ائمه معصومين عليهم السلام بزند تا نوري از ولايت ايشان در قلب وي جاي گيرد و آنجاست كه به قول مولوي « از مَلَك پرّان مي شود » و قابل سجده توسط فرشتگان مي گردد. خداوند متعال به آدم فرمود : اي آدم البته به عنوان عظمت تو فرشتگان را دستور دادم تا در برابرت سجده كنند به خاطر آنكه در ذات و سرشت تو نور ولايت جاي دارد. امام صادق عليه السلام مي فرمايند : ولايت ما همان ولايت خداست ولايتي كه هيچ پيامبري جز با آن مبعوث نگشته و خداوند متعال آن را بر آسمانها و زمين و كوهها و دشتها عرضه داشته است.
آسمان بار امانت نتوانست كشيد                           قرعه كار به نام من ديوانه زدند
طبق فرموده امام سجاد و امام صادق عليهما السلام هر كس در بهترين مكان كه مابين ركن و مقام ابراهيم در مكه است به درازاي عمر نوح عبادت كند و روزه بدارد و به يگانگي خداوند اقرار نمايد ولي ولايت ما را نداشته و در خط ما عمل نكند در شمار مشركين است!
و معناي مشرك نيز كاملا معلوم است ولي تشخيص آنكه واقعاً موحديم يا مشرك طبق فرموده مولاي متقيان علي عليه السلام بسيار سخت مي باشد. و افراد موحد و داراي ايمان كامل كه محو در ولايت و حبّ ائمه هستند به قول قرآن كريم بسيار كمند. ( مراجعه شود به سوره سبا 13 و 20 - واقعه 14 - يوسف 103 - ص 24 - هود 40   و ... )
بعد از پيامبر (ص) همانطور كه اشاره شد مهمترين اختلاف بين امت مسئله ولايت بود كه اكثراً گمراه شدند. در واقع بعد از هر پيامبري قومش منحرف شده مگر تعداد كمي. همچنان كه بعد از عزيمت موسي به كور طور فردي به نام سامري گوساله اي را تراشيد و آن را خداي بني اسرائيل و خداي موسي و هارون معرفي كرد، بعد از شهادت پيامبر نيز سامري اي به نام عمر گوساله اي به نام ابوبكر را تراشيد و مردم را در مسئله ولايت گمراه ساخت.
 
نشانه هاي ولايت ونفاق
امام محمدتقي عليه السلام مي فرمايند : پيامبر اسلام (ص) فرمود: ياد اميرالمومنين علي عليه السلام عبادت است و از نشانه هاي نفاق آن است كه شخص خود را به شنيدن داستانهاي افسانه اي و دروغ پردازيهاي مجوسيان سرگرم كند ولي از شنيدن فضائل و مناقب اميرالمومنين سر باز زند و سپس پيامبر (ص) آيه 45 سوره زمر را تلاوت فرمود. در اين هنگام در مورد تفسير اين آيه از امام نهم (ع) سوال شد. ايشان فرمودند: مگر نمي دانيد كه رسول خدا هميشه مي فرمود: در مجالس خود از علي بن ابيطالب ياد كنيد زيرا ياد او ياد من و ياد من ياد خداست.
خود حضرت اميرالمومنين (ع) مي فرمايند: كسي كه به توحيد تمسك جويد و پيامبر اسلام و حقانيت دين اسلام را اعتراف دارد و همچنان در اين عقيده بوده و خارج نگردد و تظاهر به كورباطني و كج روي نسبت به ما اهل بيت رسول الله نداشته باشد و در برابر ما كينه و عداوت نورزد، اگر در تشخيص آنكه خليفه رسول الله كيست در ترديد قرار گيرد و ولايت ما اهل بيت را درنيابد و البته به ما اظهار دشمني نداشته باشد اين انسان مسلمان مستضعف خواهد بود كه اميد رحمت و مغفرت براي او هست.   

 

 


موضوعات مرتبط: معرفت، ،
[ ] [ ] [ مجتبی علیپور ]

 

1-عن ابى عبد الله عليه السلام : ان النبى صلى الله عليه و آله : بعث سريه فلما رجعواقال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر. فقيل يا رسول الله : ما الجهاد الاكبر؟ قال : جهاد النفس .
ترجمه :
1-  از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله عده اى را به جنگ فرستاد، چون از جنگ بازگشتندفرمود: آفرين به گروهى كه پيكار كوچكتر را سپرى كردند و پيكار بزرگتر بر عهده آنانبه جاى مانده است ، گفته شد: اى فرستاده خدا پيكار بزرگتر چيست ؟ فرمود پيكار بانفس .
حديث :
2- قالابو عبدالله عليه السلام : احمل نفسك لنفسك فان لم تفعل لم يحملك غيرك .
ترجمه :
2-  امامصادق عليه السلام فرمود: نفست را به خاطر خودت به زحمت و مشقت بيانداز زيرا اگرچنين نكنى ديگرى خودش را براى تو به زحمت نمى افكند.
حديث :
3-  قال ابو عبدالله عليهالسلام لرجل : انك قد جعلت طبيب نفسك و بين لك الداء و عرفت آيه الصحه و دللت علىالداوء فانظر كيف قيامك على نفسك .
ترجمه :
3-  امام صادق عليه السلام به مردى فرمود: تو طبيبخود هستى و بيمارى براى تو روشن و آشكار گرديده است و نشانه تندرستى و سلامت رادانسته اى و بر داروى دردت نيز راهنمايى شده اى ، پس بنگر كه چگونه به كار نفس خويشمى پردازى .
حديث :
4-  قال ابو عبدالله عليه السلام لرجل : اجعل قلبك قرينا برا و ولدا و اصلا و اجعلعلمك و الدا تتبعه و اجعل نفسك عدوا تجاهده و اجعل مالك عاريه تردها.
ترجمه :
4- امامصادق عليه السلام به مردى فرمود: قلبت را (براى خودت ) به مثابه همدمى مهربان و بهمنزله فرزندى كه با تو دوستى خالصانه دارد قرار ده و دانشت را همچون پدرى كه از اوپيروى مى كنى و نفست را همانند دشمنى كه با او به پيكار برخاسته اى و مال و دارايىات را امانت و عاريتى بدان كه آن را (بايد به صاحبش ) برگردانى .
حديث :
5-  قال و من الفاظ رسول اللهصلى الله عليه و آله : الشديد من غلب نفسه .
ترجمه :
5-  از سخنان رسول خدا صلى الله عليه و آله است كهفرمود: توانمند كسى است كه بر نفس خويش چيره شده باشد.
حديث :
6- قال الصادق جعفر بن محمدعليه السلام : من لم يكن له واعظ من قلبه و زاجر من نفسه و لم يكن له قرين مرشداستمكن عدوه من عنقه .
ترجمه :
6- امام صادق عليه السلام فرمود: كسى كه اندرز دهنده اى از درون قلبخود و باز دارنده اى از درون جان خود نداشته باشد و همدمى ارشادگر با او نباشددشمنش (كه همان هواى نفس و شيطان است ) برگردن او چيره مى گردد.
حديث :
7- عن جعفر بن محمد عليهالسلام عن آبائه عليه السلام فى وصيه النبى صلى الله عليه و آله لعلى قال : يا علىافضل الجهاد من اصبح لايهم بظلم احد.
ترجمه :
7- از امام صادق عليه السلام و از پدرانش - كه برهمگى درود باد - روايت است كه فرمود: در سفارش پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بهعلى آمده است كه فرمود: اى على ! برترين جهاد آن است كه كسى صبح كند در حالى كهتصميم ستم نمودن به احدى را نداشته باشد.
حديث :
8- عن الصادق عليه السلام قال : من ملك نفسه اذارغب و اذا رهب و اذا اشتهى و اذا غضب و اذا رضى حرم الله جسده علىالنار.
ترجمه :
8- از امام صادق عليه السلام روايت است كه فرمود: كسى كه در هنگام فريفته شدن به چيزىو هنگام ترس و زمانى كه ميل به چيزى پيدا مى كند و يا خشمگين و يا خوشنود مى گرددمالك نفس خويش باشد (خو را نگاه دارد) خداوند بدن او را بر آتش حرام مىگرداند.
حديث :
9- عن اميرالمؤمنين عليه السلام قال : ان رسول الله صلى الله عليه و آله بعث سريه فلمارجعوا قال مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقى عليهم الجهاد الاكبر قيل يا رسولالله و ما الجهاد الاكبر؟ فقال جهاد النفس . و قال صلى الله عليه و آله : ان افضلالجهاد من جاهد نفسه التى بين جنبيه .
ترجمه :
9- در روايت ديگرى از اميرالمؤمنين عليه السلامپس از نقل روايتى شبيه به روايت اول اين باب آمده است كه : رسول خدا صلى الله عليهو آله فرمود: برترين جهاد، جهاد كسى است كه با نفس درون خويش مجاهده مىكند.
حديث :
10- وعنه عليه السلام انه قال : المجاهد من جاهد نفسه .
ترجمه :
10- و از اميرالمؤمنين عليهالسلام روايت است كه فرمود: مجاهد كسى است كه با نفس خويش مجاهده و مبارزهكند.

موضوعات مرتبط: معرفت، حدیث، ،
[ ] [ ] [ مجتبی علیپور ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By WeblogSkin :.
درباره وبلاگ

از عشق حسین هر که افروخته نیست / با او سر سوزنی دلم دوخته نیست
لینک های مفید
امکانات

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 2
بازدید دیروز : 6
بازدید هفته : 76
بازدید ماه : 76
بازدید کل : 4223
تعداد مطالب : 8
تعداد نظرات : 3
تعداد آنلاین : 1


حساب سيبا به شماره 0107108150006 بانك ملي شعبه مركزي اهر جهت دريافت كمك هاي نقدي حسينيان عزيز براي ادامه ساخت و ساز حسينيه

بيت الاحزان مكتب الزهراء







خنثی